چند وقت پیش به خاطر علاقه شخصیم به #قیصر امین پور رفتم یه پوستر از شعر فوق العادش (اکبر لیلا زاد) بگیرم. فکر میکردم بتونم توی اولین مغازه پیداش کنم .
به فروشنده گفتم آقا پوستر از این شعر قیصر دارین؟
گفت: مگه قیصر شعرم میگفته؟ من فک میکردم فقط فیلم بازی کرده!(قیصر-کیمیایی)
آروم سرمو انداختم پایین و از مغازه زدم بیرون!
با شنیدن این جمله بی خیال پوستر اون شعر شدم گفتم اگه بتونم یه پوستر یا یه عکس ازش پیدا کنم هنر کردم!
کل میدون انقلاب تا چهارراه ولیعصر رو گشتم چیزی پیدا نکردم!
یه مغازه این وسط برام خیلی جالب بود رو میزش زده بود پوستر هیتلر موجود است!
روضه تمام شده بود، نشسته بودم کنج حسینیه، به این فکر میکردم که چقدر خوشبختیم ما، همه ما، مایی که بچه مسجد بودیم و عاشق هیئت، مایی که نمک پرورده اما حسین(ع) هستیم، مایی که با چای روضه مست می شویم، مایی که متمسک به ولایت علی(ع) هستیم، مایی که قبله دلهامان کربلاست، مایی که پیشوایانی داریم از نور که خداوند را به آنان قسم دهیم تا از ما در گذرد، مایی که به وقت دلتنگی مزار شهدایی داریم تا آراممان کند... آه چقدر ناشکریم و سرکش که بعضی اوقات گله می کنیم...