فرض کنید، سحر دختری است از یک خانواده سنتی با وضعیت بد مالی که نیمه های تاریک هر شب با آرایش غلیظ و با ماشین های متفاوت تا دم خانه می آید. اگر با این توصیفات شما در مورد رفتار اجتماعی سحر قضاوت کردید، دچار همان معضلی هستید که خانواده سحر هستند و در واقع این ایراد ذهن شماست وگرنه همه می دانیم هر دختری که تا نیمه های شب با ظاهری ژیگول در خیابان ها می چرخد دنبال حق خودش از دنیای ظالم سنتی است و شما حتی اگر پدر او باشید حق پرسش ندارید.
آخرین فیلم فرزاد موتمن که مانند دیگر آثارش شلختگی های خاص خود را دارد، در مضمون هم آشفته و تکراری است. دختری که پدر و مادر سنتی و سختگیر دارد که او را درک نمی کنند ولی او تسلیم این فضا نمی شود و دنبال راه خود است. موضوع اصلی فیلم زمانی آغاز می شود که سحر، دختر خانواده در یکی از شب هایی که با دوستانش بیرون بوده است به خانه بر نمی گردد و مادر او که ابتدا سعی دارد پدرسحر را مطلع نکند به پلیس مراجعه میکند تا ردی از او پیدا کند.
در روند فیلم با برنگشتن سحر، پدر او هم خبردار می شود و با لعن و نفرین به فرزندش برای ادای آبروی خود با بقیه برای یافتن سحر همراه می شود و شاید تنها کسی که برای هدفش یافتن خود سحر است و به حرف مردم توجه ندارد دوست پسر اوست که او هم از نسل سنتی قبل خود بریده است.