داوریهای جشنواره سی و چهارم فیلم فجر آنقدر عجیب بود که منتقدان و اهالی رسانه را به نسبت انتخابها بیتوجه کند و آنها را در روز آخر جشنواره هم به کاخ جشنواره بکشاند تا منتظر تماشای یک فیلم خوب باشند که در لیست کاندیداها نیست. آخرین اثر بهروز شعیبی که در هیچ یک از بخشهای سودای سیمرغ کاندیدا نیست بار دیگر بر تعجب تماشاگران نسبت انتخاب داوران افزود.
«سیانور» دومین فیلم جشنواره امسال است که به ماجرای سازمان منافقین پرداخته است، «امکان مینا» ساختهی کمال تبریزی دیگر فیلم این دوره با این موضوع است که به عکس فیلم شعیبی مورد پسند داوران قرار گرفته است و در ده رشته کاندیدا شده است.
اما اینکه چرا فیلم کمال تبریزی با ضعف فیلمنامه و داستان که بعضا آنقدر پررنگ است که صدای تماشگر را در می آورد و او را به تمسخر وا می دارد به فیلم شعیبی ترجیح داده می شود را شاید نه در مباحث سینمایی بلکه در مسائل فرامتنی و احتمالا محتوایی جستجو کرد. به عنوان مثال هر تماشاگر آماتوری هم می تواند تشخیص دهد «امکان مینا» که روایتگر داستانی در دهه شصت است و در صحنه پر است از برجهای بلند و ماشینهای دهه نودی لایق دریافت سیمرغ طراحی صحنه نیست و در مقابل فضا سازی نوستالژیک و بدون نقص فیلم شعیبی حتما باید سهمی در جوایز داشته باشد.
فیلم کمال تبریزی در دوران دفاع مقدس می گذرد و روایتگر داستان سادهای است از زندگی زوجی که یکی از آنان جذب سازمان مجاهدین خلق شده است و اتفاقاتی برای او روی می دهد که مخاطب را از این سازمان تا حدی متنفر می کند. این موضع گیری علیه جمعی که در گوشهای از تاریخ مرده اند اگر چه اتفاقی مثبت است، ولی با توجه به وضعیت فعلی منافقین، نه حرف تازهای دارد و نه دستاوردی برای امروز. حرفی که بارها گفته شده و دوباره گفتنش طبعا هیچ هزینهای ندارد.